حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید:«عَجِبتُ لِمَن یُنشِدُ ضالَّتَهُ وَ قَد أضَلَّ نَفسَهُ فَلایُطلِبُها»1 تعجب من از کسی است که گمشده خود را با تلاش بسیار می جوید، در حالی که خود را گم کرده و آن را طلب می کند.
اگر اتومبیلی را دزد ببرد، صاحب آن، تا مدت ها اتومبیل ها را به دقّت نگاه می کند. قبل از این که دزد آن را ببرد، برایش مهم نبود، امّا همین که آن را از دست داد، برایش مهم می شود.
در عرفات، یکی از دوستان برای دیدن من، چادر ها را جستجو کرده بود و وقتی مرا پیدا کرد، گفت: تو کجایی؟ اگر این قدر که به دنبال تو گشتم به دنبال امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بودم، او را پیدا می کردم. من هم گفتم: بسیار اشتباه کردی که دنبال من بودی.
ما غایبیم و خود را گم کرده ایم
یکی از دوستان نزد بنده آمد و گفت که یک هفته است موتورش را دزدیده اند. گفتم: راستش را بگو، در این یک هفته چند موتور را نگاه کردی؟ گفت: راستش، هر موتوری که رد شده به دقت نگاه کردم. گفتم: تو که مدّعی هستی به دنبال امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستی، چند بار تا به حال دنبال امامت گشته ای؟ چرا ما ادّعای دروغ می کنیم؟ عصر جمعه ای را به یاد دارم که در تلویزیون کسی شعر می خواند که: « طبیب نیست و...» به خانواده خود گفتم: به راستی طبیب نیست؟ طبیب هست، مریض نیست. ما کِی درد خود را پیش او برده ایم که او نباشد؟ می گویند: «آقانیست!» در حالی که ایشان هستند؛ ما غایبیم و خود را گم کرده ایم. شاعری گفته بود: «ای یوسف فاطمه، از چاه درآ» این درست نیست، درست آن است که ما باید از چاه درآییم.
فریاد تمنّای ظهورش چو به پا خاست
فریاد زدم بر سر دل شرم کن از خواست
خوابیم حقیقت به خدا نیست به جز این
ما غائب او منتظر آمدن ماست 2
---------------
پی نوشت ها:
1.غررالحکم و دررالکلم»، ص233.
2.شعراز دکتر پورحسینی.
منبع : ازخود تا خدا، ص87 و88، آقاتهرانی